-
حسنک کجایی
1385/05/16 10:08
گاو ما ما می کرد گوسفند بع بع می کرد سگ واق واق می کرد و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود.حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند.او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند. موهای...
-
مهتاب عشق بتاب
1385/05/10 16:31
ای مهتاب عشق بتاب ای باران عشق ببار ای خورشید محبت، بسوزان بنیاد جنگ و کینه ها را آی آدمها بیایید، بشوویید گرد و غبار سینه هارا این همه حرص و تمع، برای چیست اخه این دنیا مگر، سرای کیست شاهان همه رفتند ، کاخاها به جا ماند شاه و گدا مُردند ، دنیا به جا ماند مهتاب عشق بتاب باران عشق ببار چه کسی با خود بُرده ،زره ای از...
-
لحظة خدافظی
1385/05/10 16:12
لحظة خدافظی ، به سینه ام فشردمت اشک چشمام جاری شد ، دست خدا سپردمت دل من راضی نبود به این جدایی نازنیین عزیزم من را ببخش ، اگر یک وقت ازردمت گفتی به من غصه نخور میرم و برمیگردم همسفر پرستوها میشم و برمیگردم گفتی تو هم مثل خودم غمگینی از جدایی گفتی تا چشم هم بزنی میرم و برمیگردم عزیزم رفتی سفر کی برمیگردی چشمونم مونده...
-
امان از درد دوری
1385/05/10 16:10
تو اونجا و من اینجا، امان از درد دوری من ماندم و رویاها ، نه شوق و نه سُروری امان از درد دوری امان از درد دوری دور از تو من ندارم ، نه شور و نه غروری آه ای خدای عالم ، تا کی غم صبوری امان از درد دوری امان از درد دوری هجرت اجباری اگر، از تو جدا کرده مرا خیال نکن که لحظه ای ، عشقت رها کرده مرا همش به خود امید میدم، به...
-
تا ملاقات خدا میروم
1385/05/10 16:09
پله پله، تا ملاقات خدا میروم بی تحمل ، سوی عرش کبریا میروم از برکت نور عشق، ببین تا کجا، تا کجا، تا کجا میروم ،کجا میروم باد صبا که میشود هر نفسش مُشک فشان حکایت از عشق کند ، آورد از دوست نشان عطر گلستان و چمن، پر شده در خیال من مستی عارفانه ایست ، قصة شور و حال من پله پله، تا ملاقات خدا میروم بی تحمل ، سوی عرش کبریا...
-
من از بی نیازی به ثروت رسیدم
1385/05/10 16:02
من از بی نیازی به ثروت رسیدم که از بی نیازان غنی تر ندیدم برای رسیدن به ارامش دل من از مال دنیا چه آسان بریدم من از بی نیازی به ثروت رسیدم که از بی نیازان غنی تر ندیدم خدایا من از تو دولت نمیخواهم متاع دنیا را ، شوکت نمیخواهم فقط ز لطف بی کرانت، به من عطا کن آرامش خاطر ای خالق قادر خدایا من از تو دولت نمیخواهم متاع...
-
دو موجود ز هستی گرامی تر است
1385/05/10 15:59
دو موجود ز هستی گرامی تر است یکی میهن و دیگرش مادر است به شام غریبان قسم ، به صبح یتیمان قسم دو موجود زهستی گرامی تر است یکی میهن و دیگرش مادر است ستایش کنم زن، که او مادر است که مادر سزاوار زیب و فر است به شام غریبان قسم ، به صبح یتیمان قسم دو موجود زهستی گرامی تر است یکی میهن و دیگرش مادر است تو ای مادر من تو ای...
-
هرگز هرگز هرگز
1385/05/10 15:57
هرگز هرگز هرگز بی تو نمی خندم بی تو بر دل عشقی هرگز نمی بندم خدا خدا خدایا اگر به کام من جهان نگردانی جهان بسوزانم اگر خدا خدایا مرا بگریانی من آسمانت را زغم بگریانم منم که در دل ز نامرادی افسانها دارم منم که چون گل شکوفته بر لب ترانها دارم هرگز هرگز هرگز بی تو نمی خندم بی تو بر دل عشقی هرگز نمی بندم تو بیا فروغ...
-
گذ ر گا ه شقا یق
1385/04/16 09:26
چه خجالت زده صبحی ؟ چه دروغین شفقی ! آ سمان دامن خو نین دارد کس نداند که در آ ن آ بی دور در پس پردة ا بر بر سر نور فروشا ن چه بلا آ مده ا ست کس به مهتا ب تجاوز کرده ، یا که خورشید به ا نبوه شهیدا ن پیوست چه غم ا ندود فضایی؟! چه مخنث فصلیست ! نه به منقا ر پرستو ز بهاران خبری نه ز با را ن ا ثری ا بر ها لکه ی بد نا می...
-
داداشی...
1385/04/14 09:50
وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو داداشی صدا میکرد. به موهای موّاج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه.اما اون توجهی به این مساله نمیکرد. آخر کلاس پیش من اومد و جزوهی جلسهی پیش رو خواست.من جزومو بهش دادم.بهم گفت:ـ متشکرم.ـ و گونهی...
-
کجایی؟؟؟
1385/03/03 11:09
به سوی تو به شوق روی تو به طرف کوی تو سپیده دم آیم مگر تو را جویم بگو کجایی ؟ نشان تو گه از زمین گاهی ز آسمان جویم ببین چه بی پروا ره تو می پویم بگو کجایی ؟ کی رود رخ ماهت از نظرم به غیر نامت کی نام دگر ببرم اگر تو را جویم حدیث دل گویم بگو کجایی ؟ به دست تو دادم دل پریشانم دگر چه خواهی ؟ فتاده ام از پا بگو که از جانم...
-
خدا جونم
1384/01/31 15:33
چند روزی می شود که چیزی ننوشتم در طی روزها ی گذشته موضوعات زیادی بودند که می خواستم راجع بهشان بنویسم اما نمی دانم که چرا نیامدم ...... و الان کلی مطلب در ذهنم می چرخد و من میان این مهمانان ناخوانده متحیر مانده ام که کدام یک رابرای نوشتن انتخاب کنم .... یک وقتهایی احساس می کنم که باید باور کنم ، این تاریکی تلخ را...
-
بوى یاس مىآید
1383/12/06 11:16
بیش از سالیان سال از آن روزى که عاشقان و دلباختگان کوى دوست در سرزمین بلا پروانه صفتبه دور شمع وجود سردار عشق جمع شدند و جام وصال دوست را سرکشیدند، مىگذرد . هنوز هم هر سال محرم و عاشورا که مىآید، سرزمین بلا همچون کربلاى سال 61 هجرى مىشود . هنوز هم غروب دهم محرم که مىشود، آسمان در فراق یار مىگرید و علقمه از بودن...
-
عاشورا
1383/11/28 09:02
ای یاد تو در عالم آتش زده بر جانــــها هر جا زفراق تو چاک است گریبانـــــــها بسیار حکایتــــــها گردیــــــده کهن اما جانسوز حدیث تو تازه است به دورانها در دفتر آزادی نام تو به خون ثبت است شد ثبت به هر دفتر با خون تو عنوانها عاشورا رد پای خود را در تاریخ ۱۴۰۰ ساله به جای گذاشته است تا رهروان پای در جای پای امیر قافله...
-
محرم
1383/11/25 10:43
وقت احرام ولبیک شده پسر فاطمه یادگار فرزند کعبه خونه ی خدا رو گذاشته واومده اینجا…… میخواد محرم بشه میره سراغ زینبش لباسی که بوی یاس ومدینه رو میده میگیره به تن میکنه زینب دیگه یقین داره باید از حسین دل بکنه وداع عاشقانه ای با برادر داره حسین آماده است با لبهای تشنه لبیک بگه صدای هل من ناصرش قلبم رو از جا میکنه اگه به...
-
سلام برحسین«ع»
1383/11/24 14:22
محرم آمد، ماه حسین(ع) آمد، ماه پیروزی خون بر شمشیر فرا رسید و دوباره خون های میلیون ها عاشق در رگ ها خروشید. جهان اسلام بار دیگر درسوگ سالار شهیدان سیاهپوش شد و بیرق های سرخ حسینی به اهتزاز درآمد. محرم، محرم راز دل بلاجویان و حرم مصفای اهل دل است، محرم نقطه پرگار اهل ولایت، محرم کتاب خون و شهادت، شور و شعور و کتاب عشق...
-
و اما عشق ....
1383/11/20 11:28
بسم الله الرحمن الرحیم در ازل پرتـــــــو حسنـــــــت زتجـــلی دم زد جلوه ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت عقل میــــخواست از ان شعــــله چرا افروزد مدعی خواست که آید به تماشـــــــــاگه راز عشق پیدا شد اتش به همه عالم زد عین اتش شد از این غیــرت بر ادم زد برق غــیرت بدرخشید جهان بر هم زد دست غیب آمد بر سینه نا محـــرم زد...